رویای گــلشـن

برای دوستان نی نی وبلاگی

سلام به همه ی دوستای خووب و مهربونی که توی این مدت باهاتون آشنا شدم همه ی شما رو مثل خواهر خودم می دونم و از صمیم قلب دوستتون دارم تقریبا یکساعتی میشه که از بیمارستان گلشن رو مرخص کردن اما گلشید عزیزتر از جونم چون زود به دنیا اومده ، فعلا باید توی بیمارستان بمونه این رو هم بگم که گلشید قشنگم 35 هفته توی دل مامانیش بود طبق نظر دکتر و با وزن 3 کیلو و 800 گرم به دنیای ما پا گذاشت از همگی دوستای خوبم میخوام که توی راز و نیازهاشون با خدا ، ما رو از دعای خیرشون بی نصیب نذارن ! مثل همیشه   ...
31 ارديبهشت 1393

یه خبر مهم

سلام عزیز دل خاله پیرو اون معاینه ای که مامانیت بعد از نوار قلبت شد ، به سونوی بیوفیزیکال ارجاع شد ، دیروز که دوشنبه مورخ 29/02/1393 بود ، توسط آقای دکتر پورترکان این سونوگرافی انجام شد ! موقعی که سونو رو انجام داده بودن ، دکتر به مامانیت گفته بود این ضربان و این حرکات بسیااار ضعیفه ! و حتی گفته بود که خیلیی از مرگ و میرهای جنین ها ، بخاطر افت قند خون مادر هست ! این در حالی بوود که پزشک مامانت اکیدا خوردن بستنی رو برای مامانت ممنوع کرده ! دکتر موقع انجام سونو به مامانیت گفته بود باید کمی بستنی بخوری تا از خواب بیدار بشه جنینت ! باید بگم که مامانیت با ترس و لرز بستنی رو خورده بود چون از دکتر خودش در این زمینه می ترسید !!! وقتی...
30 ارديبهشت 1393

تعیین تاریخ به دنیا اومدن تو

سلام عزیز دل خاله اینروزای ما همچنان سراسر نگرانی و استرس و دلشورگی هست چون ضربان قلب کوچولوی تو ضعیف شده و همین مسئله برای مامانیت و همه ی ما ، ناراحت کننده هست ! خانوم دکتر به مامانیت در مورد تاریخ زایمانش گفته که : می خواد موقعی تو رو به دنیا بیاره که کمترین خستگی رو در اون روز داشته باشه و قطعا اولین عمل سزارین همون روز مختص مامانیت باشه ! برای همین روز 4 خرداد رو برای به دنیا آوردن تو انتخاب کردن امیدوارم با توکل به خدای بزرگ که خودش پشت و پناه همه مون هست ، تو هم بی قضا بلا و به سلامتی به دنیای ما پا بگذاری و آینده ی خودت رو زیر سایه ی پدر و مادرت رقم بزنی ...
28 ارديبهشت 1393

سری دوم لباسها و وسایل گلشید

سلام عشق خاله این مطلب مربوط میشه به سری دوم وسایلی که برات تهیه کردیم فکر کنم یه سری دیگه هم مونده باشه که باید اینجا برات ثبت کنم مثل تخت و گهواره و کالسکه و قنداق فرنگی و رختخواب هات ! حالا دقیق نمیدونم چی هستن ولی میدونم بازم هست ! سعی میکنم برای هر عکسی یه توضیح کوتاهی بنویسم برات که زیاد هم از حوصله خارج نشه ! عکس زیر مربوط میشه به ظروف غذا خوری تو و عروسک های Tolo  و وسایل بهداشتی از قبیل شامپو وصابون مایع و پودر و روغن و لوسیون و کرم سوختگی پاهای کپلت !   این لباسها هم یه سری از لباسهایی هستن که برات تهیه کردیم تا بپوشی و خوشگل تر بشی و منم بچلونمت البته این لبا...
20 ارديبهشت 1393

لباسها و وسایل گلشید جان

گلشید خاله سلام عزیزم روز جمعه کلی کار انجام دادیم توی تاپیک قبلی چند تا عکس از مامانیت توی این مقطع از بارداریش گذاشتم اینروزا مامانیت بخاطر بیمارستان رفتن های مکرر و سونوگرافی و معاینات مکرر خیلییی کسل و خسته ست ایشالا وقتی تو به آغوش بیای ، تمام این لحظات و خستگی ها رو فراموش میکنه ! من مطمئنم عزیزم یه سری از لباسهایی که تهیه کردیم واست رو عکساهاش رو آماده کردم که برات بذارم این تاپ و شورت خوشگل رو عمو یاور زحمت کشیدن و جداگانه به همراه یه پیراهن خیلییی شیک و خوشگل روی سیسمونی تو گذاشتن که حالا دقت کردم یادم رفته از پیراهنت عکس بندازم ولی قول میدم حتما اینکارو کنم     عکس زیر ، یک...
15 ارديبهشت 1393

آخرین نظر پزشک مامانیت

سلام عشق خاله اینروزای ما ، بسیااار دارهههه با استرس و تشنج بسیااار میگذره چون همه ی ما نگران سلامتی تو و مامان گلشنت هستیم مامان گلشنت هم نگران سلامتی تو هست مامانت اینروزا باید با دقت زیاد تحت نظر باشه خانوم دکتر بهش گفته هر سه روز یک بار باید نوار قلب جنین ( که تو باشی ) ، رو کنترل کنن و هفته ای یک بار هم باید یه سونو که فکر کنم اسمش NST  هست ، بده که از تکوون خوردن های تو خیال شون راحت باشه و حرکات تو رو مرتب زیر نظر داشته باشن طبق نظر خانوم دکتر ، هنوز ریه های کوچولوت تکمیل نشده و باید دو هفته ی دیگه هم صبر کنیم بعدش تست بگیرن که ریه هات تکمیل شده یا نه ، اونوقت تو رو به این دنیا بیارن خانوم د...
12 ارديبهشت 1393

گلشید عزیزم مقاومت کن !

همین دیروز بود که کلی خوشحال شدیم بابت اینکه دکتر به مامانت گفت اوضاع خودت و بچه ت نرمال شده و می تونی بری خونه به شرط استراحت مطلق ! ما هم خوشحال و در تماس مرتب با مامانیت که خیال مون لحظه به لحظه راحت باشه ! خاله شیرین بنده خدا چه توی این چند روز با مامانیت توی بیمارستان همراهش بود چه وقتی مرخص شدین ! ولی خب اونم باید بخاطر کارش برمیگشت خونه ! دیروز عصر به خاله شیرین میگفتم ایکاش زودتر این روزا بگذره که دیگه از بس نگرانی هامو توی دلم دارم میریزم ، حس خفگی و بغض و ترس برای یک لحظه رها نمیکنه من رو ! اونم گفت منم همینطور ! بماند کابووس های شبانه ی من و مامانیت ! من سرکار یک لحظه خیالم راحت نیست ! مامانیت که اینهمه آرامش خودش رو حفظ ...
9 ارديبهشت 1393